واژۀ اندازه، به معنیِ مقدار، از دو جزء تشکیل شدهاست:
انداز: بنِ مضارعِ انداختن
-ه: پسوند
ساختش شبیهِ انگیزه و سازه است.
اما اندازه از لحاظِ معنایی چه ربطی به انداختن دارد؟ بعید است بتوانید میانِ اندازه و معانیِ گوناگونِ انداختن در فارسیِ امروز رابطهای برقرار کنید.
نکته اینجاست که یکی از معانیِ قدیمیِ انداختن سنجیدن و تعیین کردنِ مقدارِ چیزی است.
فردوسی گفته:
بینداخت باید، پس آنگه بُرید (فرهنگِ بزرگِ سخن: انداختن). یعنی اول اندازهگیری، بعد بریدن.
سعدی هم گفته:
نشاید بریدن نینداخته
یعنی بدونِ اندازهگیری نباید بُرید.
واژۀ هندسه (در عربی: هَندَسَه) عربیشدۀ (مُعَرّبِ) واژۀ فارسیِ اندازه است. هندسه علمِ سنجش و اندازهگیری است. مُهَندِس اسمِفاعلِ هَندَسَه است. مهندس کارش سنجش و اندازهگیری است.
ریشۀ یونانیِ واژۀ انگلیسیِ geometry (هندسه) از دو جزء تشکیل شده که اولی به معنیِ زمین و دومی به معنیِ سنجش و اندازهگیری است. پس میتوان آن را زمینسنجی ترجمه کرد.
نویسنده: بهروز صفرزاده