جوانی خردمند، از فنونِ فضایلْ حظی وافر داشت و طبعی نافر؛ چندانکه در محافلِ دانشمندان نشستی، زبانِ سخن ببستی.
باری، پدرش گفت: ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی. گفت: ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنیدى که صوفیاى مىکوفت
زیرِ نعلین خویش میخى چند
آستینش گرفت سرهنگی
که: بیا نعل بر ستورم بند!
ــــــــــــــــ
نکته: «خاموشی» در متنهای کهن بهطور مطلق بهمعنی سکوت است.
نویسنده: سید حمید حسنی