حکایتی از گلستان، باب چهارم (در فواید خاموشی)

جوانی خردمند، از فنونِ فضایلْ حظی وافر داشت و طبعی نافر؛ چندان‌که در محافلِ دانشمندان نشستی، زبانِ سخن ببستی.
باری، پدرش گفت: ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی. گفت: ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.

نشنیدى که صوفی‌اى مى‌کوفت
زیرِ نعلین خویش میخى چند

آستینش گرفت سرهنگی
که: بیا نعل بر ستورم بند!

ــــــــــــــــ
نکته: «خاموشی» در متن‌های کهن به‌طور مطلق به‌معنی سکوت است.

نویسنده: سید حمید حسنی

× چگونه می‌توانیم به شما کمک کنیم؟